حوری از کوفه به کوری ز عجم


دم همی داد و حریفی می جست

گفتم ای کور دم حور مخور


کو حریف تو به بوی زر توست

هان و هان تا ز خری دم نخوری


ور خوری این مثلش گوی نخست

که خری را به عروسی خواندند


خر بخندید و شد از قهقهه سست

گفت من رقص ندانم به سزا


مطربی نیز ندانم به درست

بهر حمالی خوانند مرا


کاب نیکو کشم و هیزم چست